کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : داریوش جعفری     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن     قالب شعر : قصیده    

دلم افتاده در راهی که هجران است تاوانش           نه دارم پای در راهش نه دستی بر گریبانش

همان که طلعتش امشب نمایان گشت بر عالم           همان که شد زمین آباد از بوی بهارانش


همان که چشمه می‌جوشد به اذن برق چشمانش           همان که موج می‌آید به رقص از حکم طوفانش

همان که آخرین مرد زمان است و ملک روزی           به بالا می‌برد از سفرۀ پر فیض احسانش

غلام حلقه در گوشم به درگاه همان شاهی           که بهجت‌ها چو موری خوانده‌اند او را سلیمانش

سلیمان می‌برد حسرت مگر روزی رسد یک دم           در آن چادر که جا دارد شود با فخر دربانش

تفاخر میکنم بر آسمان با این غلامی چون           سلاطین رشک می‌ورزند بر جاه غلامانش

فضای روز روشن می‌شود از روی رخشانش           به زلف تیره‌اش شب میشود هر شام حیرانش

ز حُسن جلوه‌اش این بس که مه مانده است حیرانش           چه گویم از کمالاتش که خورشید است سوزانش

سمن؛ سوسن؛ شقایق؛ یاس؛ نرگس؛ نسترن؛ هر گل           گرفت از باد عطر و باد از طرف گلستانش

نمیدانم که عنبر یا که مشک و یا گلاب است این           ولی دانم همه ذرّات گـردیـدند خواهانش

غریب و سائلانه پر گرفتم تا سر کویش           خرید و مهربانانه نشاندم بر سر خوانش

نمک‌گیر عطایش گشتم و غافل که یک عمری           شکستم حرمت هم نان او را هم نمکدانش

رسیدم تا به جایی که به پاس مهر او باید           هزاران جان ناقابل کنم یکجا به قربانش

گرفتم در کف خود دل که می‌گوید تپش‌هایش           خداوندا رسان بر من هزاران تیر مژگانش

فقط تنها همین که سایه دارد بر سر دنیا           اگر عالم فـدا گـردد نشاید کرد جـبرانش

چنان خـورشید می‌تـابد به ذرّه ذرۀ عـالم           وَ می‌گردد به گِردش آسمان با کل کیهانش

اگر با جوهر دریـا نـویسم از مـقـامـاتش           نه تفسیرش توان کردن نشاید بود امکانش

هزاران دفتر و دیوان نوشتند از ازل شاید           بگویند این همه شاعر یکی از جمع عنوانش

نمی‌دانم چه خواهد کرد با دل جلوۀ رویش           کسی که کرده مجنون عالمی را روی پنهانش

هزاران نسخه دارد زخم دل اما یقین دارم           به غیر از او ندارد کس توان از بهر درمانش

نشسته کـنجی و دست دعا دارد برای ما           جهان هم این دعا دارد رسد این هجر پایانش

الا ای مـنـتـقم ای وارث تـیـغ دو دم، آقا           قسم بر اضطرار زینب و حال پریشانش

بیا و انـتـقـام سـیـنـۀ مـجـروح را بسـتان           که تا جان در بدن داریم ما، هستیم گریانش

بیا تـفـسیر کن آیـات قـرآنی که از نـیـزه           به گوش آمد ولی خواندند دونان نامسلمانش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خـدایا کن مـهـیا تا که زهـرا آید و گیرد           به دست ساقی بی دست خون از پای چشمانش

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : چهارپاره

سـلام ای آشـنـای ســال و مـاهـم            سـلام ای عـهـد و پیـمـان قـدیمی

سـلام ای مـاه پـنـهـان از نظـرها            سلام ای مـهـربـان یـار صمـیمی


دلی دارم پر از هجـرانت ای یار            من از تـن‌ها، به تـنـهـایی رسیدم

دویـدم، گـرچـه پـایـی لـنگ دارم            شـنـیدم جـمـعـه مـی‌آیی، رسـیـدم

سر شـب تـوبـه کردم مثل هربار            سـحـر شد با دعـایت عـهـد بـستم

ولی صبح آمد و ظهـر آمد و باز            همان عهـدی که بستم را شکـستم

گــنـهـکـارم خـودم مـی‌دانــم آقــا            دلـیـل ایـن هـمـه دوری مـنـم من

تو خیلی مهربانی، پس عجب نیست            اگـر بـر آب و آتـش مـی‌زنـم من

سـر بـازار دیــدار تـو هــر روز            ضرر کـردم، دلم بی‌مشتری ماند

گـرفـتـند از تو مـردم حـاجت اما            بـرات من که بـودم آخـری، مـاند

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

رسـیـدنـش نـفـسـی تـازه داده دنـیـا را            همان مسـیح که احـیـا کـند مـسیحا را

همان که یوسف کنعان به شوق دیدارش            شده‌ست مشتریِ پا به قـرص بازارش


همان که چهـرۀ او نـور فـاطمی دارد            کـنـار گـونۀ خـود خـال هـاشـمی دارد

خـدا کـند بپـذیـرد مـرا به خـادمـی‌اش            سپـید بخت شوم مثل خال هـاشمی‌اش

سلام یـوسـف زهـرا خـوش آمـدی آقا            امـیـد آخــر دنــیــا خـوش آمــدی آقــا

سلام یـوسـف زهـرا تو را صدا کردم            بـــرای آمــدنـت آمـــدم دعـــا کـــردم

نگو که فاصلۀ ما هزار فرسنگ است            ببین که مادر پیـرم چقدر دلتنگ است

عزیز فاطمه عمری‌ست بی‌تو دربدریم            هزار جمعه گذشت و هنوز بی‌خـبریم

عـزیز فـاطـمه آقـا کجـاست خـانـۀ تو            گـرفـته است دل تـنـگ ما بـهـانـۀ تـو

تـو آخــریـن پـســر خــانــوادۀ مـاهـی            تـو آبــروی زمـیــنــی، بـقـیـة الـلـهـی

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شبی خـمـارِ غـزل گرم گـفتگـو بودیم            به وجد و شور و نشاط و به های‌وهو بودیم

مـدام در طـلـب بــاده و سـبــو بـودیـم            تمـام مستی شب را به جـستجـو بودیم


نـدا رسید که امشب طلـوع خواهد شد

کسی می‌آید و فـردا شروع خواهد شد

شکوفه زد غزل و روی لب هجا گل کرد            ردیف و قافیه در صورت دعا گل کرد

سحر رسید و اذان آمد و خدا گل کرد            بهـار فاطمه در صبح سامـرا گل کرد

«رسید مژده که ایام غم نخـواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند»

امین وحی خـدا با خـودش خـبر آورد            خـبـر بــرای وصــی پـیــامـبــر آورد

که نخل عسکری از فیض حق ثمر آورد            عروس فـاطـمه و مرتضی پسر آورد

جـمال مـهـدویـش آنچـنان که پیـغـمبر

ز هـیـبتـش چه بگـوئـیم، وارث حیدر

زمان به قدرت او اعتراف خواهد کرد            و زیر سـایۀ او اعـتکـاف خواهد کرد

و تـیغ دشمن او را غلاف خواهد کرد            و کعبه دور قد او طواف خـواهد کرد

بخوان که حضرت صاحب به راه می‌افتد

که حق می‌آید و باطـل به چـاه می‌افتد

ببخش کوچۀ ما را که مثل میکده است            گـلـوی شاعـرت آقا اسیر عربده است

ز ما هرآنچه نباید اگر چه سر زده است            تمـام حـسـرت ما جـمـعۀ نیـامده است

دخـیل بـسـتۀ این نیـمـه‌های شـعـبـانیم

به جان فـاطـمه سـوگـند که پشـیـمانیم

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امشب به شهر سامرا حال و هوای دیگری‌ست            در شادمانی و شعف مولا امام عسکری‌ست

آمد گل نرجس که او با جلوۀ پیغمبری‌ست            زینت فضای این جهان آخر امام و رهبری‌ست


آخر گل دین امشب از بستان احمد آمده

از رحـمت حـق مـهـدی آل محـمـد آمده

امشب دوباره عاشقان ماهی دگر شد جلوه‌گر            داده ز لطف کبریا نخل ولایت برگ و بر

نرجس عروس فاطمه دارد در آغوشش قمر            از نسل آل مصطفی بر عسکری نور بصر

در آسمان معدلت ماهی هویدا گشته است

زیبا گلی از گلشن زهرا شکوفا گشته است

ای عاشقان ای عاشقان ماه آمده ماه آمده            در آسـمـان دین حـق روشنگـر راه آمده

آخـر سـفـیـر کـبـریا مـنـجـی آگـاه آمـده            مهـدی آل فـاطـمه با عـزّت و جـاه آمده

در آسـمـان دیـن حـق مـاهـی دلارا آمده

چشم انتظاران را بگو مهدی به دنیا آمده

امشب به پاس مقدمش شد نورباران آسمان            از عطر و بوی این پسر بر جان رسد عطر جنان

در نیمۀ شعبان نگر ماهی دگر گشته عیان            از لطف حق این مه بود بعد از حسن صاحب زمان

خلقش حسن خویش حسن شمع گل رویش حسن

مویش حسن بویش حسن آن خلق نیکویش حسن

امشب گل از گلخانۀ عصمت شکوفا گشته است            در آسمان دین حق ماهی هویدا گشته است

از مقدم این نور پاک عالم مصفا گشته است            پور امام‌عسکری زینت به دنیا گشته است

نور خداوند مبین در سامرا گـشته عیان

ذکر همه عالم شده یا مهدی صاحب زمان

امشب زمین و آسمان بنگر چراغانی شده            بیت امام عسکری امشب گل افشانی شده

با دست حـوران جـنان آئیـنه‌بـندانی شده            ای عاشقان هنگامۀ شور غزلخوانی شده

گشته عروس فاطمه محو رخ زیبای او

گیرد امام‌عسکری گل بوسه از لب‌های او

امشب به جمع شیعیان شامل شده لطف اِله            روشنگر قرآن و دین مهدی رسید امشب ز راه

پور امام عسکری از سامره با عزّ و جاه            محو جمالش عالمی از روی او شرمنده ماه

شهر ولایت سامره از روی او گلشن شده

چشم امام‌ عسکری از مقدمش روشن شده

یا مهدی صاحب زمان امشب منم مهمان تو            مولای من گـردیده‌ام شرمندۀ احسان تو

ای نـور حی کـبریا جانم شود قربان تو            از بس کریمی عالم هستی بود حیران تو

ای دردمندان را دوا با یک نگه هستم بگیر

با دست خالی آمدم از مرحمت دستم بگیر

ای نور چشم مرتضی در دل بود این آرزو            گردد میسر لحظه‌ای با تو شوم من روبرو

بنما دعا مولای من از تو بگیرم عطر و بو            بر من عـزیز فـاطـمـه داده ولایت آبـرو

ای منـشأ جـود و سخا مست تولای توأم

هر لحظه‌ ای مولای من غرق تمنای توأم

من از زمان کودکی مولا گدای تو شدم            شکر خدای مهربان مست ولای تو شدم

از لطف حق من شامل لطف و عطای تو شدم            شرمنده از لطف تو و جود و سخای تو شدم

امشب ز راه مرحمت بنما نگاهی بر دلم

با یک نگاهت مهدیا حل می‌شود هر مشکلم

بر شیعیان مرتضی مولا تویی کهف الامان            تابیده از تو بر دلم نور ولا در این جهان

هرجا که نامت می‌برم بر جان رسد عطر جنان            صبح و مسا ذکر لبم یا مهدی صاحب زمان

در هر مکانی می‌کنم عطر و بویت را حس بیا

آرام جـان فـاطـمه دیگر گـل نرجـس بیا

ای نا امیدان را امید بنگر به حال زار من            اشک غم هجر تو شد هر صبح جمعه کار من

بی‌تو منم مولا غریب تنها تویی غمخوار من            بنما نظر از مرحمت بر این دل بیمار من

امشب عزیز فاطمه گویم به سوز و اشک و آه

ای یار تنها و غریب بر سائل خود کن نگاه

از هجر تو مولای من گردیده‌ام بشکسته بال            سوزم به یادت مهدیا هر روز هفته ماه و سال

ای جان و هستیم فدات دارم به دل شوق وصال            بنگر که مویم شد سپید دیگر ندارم من مجال

مولای من امشب ببین بشکسته بالی مرا

پر کن عزیز فاطمه این دست خالی مرا

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حمید رضا برقعی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

بـرای مـا نـگـاهـت آفـتـاب اسـت            چـراغـان کـردن دنـیا ثواب است

دعـا کـردم بـیــایـی زیــر بــاران            دعا در زیر باران مستجاب است


********************

بـیــا تـا مــوج دریــا را بـبـیـنـیـم            تـمـاشـا را تــمـاشــا را بـبـیـنـیــم

نگـاهـی کـن به ما تا در نگـاهـت            شـگـفـتـی‌هـای دنـیـا را بـبـیـنـیــم

********************

تو را حس کرده‌ایم ای نور مستور            که می‌تـابد به ما گرمایت از دور

اگــر در نـیـمـۀ شـعـبــان بـیـایـی            جـهـانـم می‌شـود نـور عـلی نـور

********************

دل مـا شـد پــریـشـان در هـوایت            هــوا خــواه نـســیــم ســامـرایـت

به پـا خـیـز ای شـکـوه آفـریـنـش            که بـرخـیـزد هـمه عـالـم به پایت

********************

یـقـین دارم که بـاران خـواهد آمد            بـه اسـتـقـبـال چـشـمـت بـایـد آمـد

خوش آن روزی که از دیوار کعبه            نــدا آیــد کــه مــهــدی آمــد آمــد

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

به پـیـروان ولایـت سـرور بـخـشـیـدند            به شیعـیان علی شوق و شور بخشیدند

بـه احـتـرام شـکـوفــائـی گـل تــوحـیـد            به بـاغ سـبـز مـحـبت سـرور بخشیدند


به بـاغـبان گـل نـرگـس از خدا امشب            فرشتگـان همه گـل‌هـای نـور بخشیدند

به رهروان ره او ز نور عشق و یقین            دلـی به صـافـی جـام بـلـور بخـشـیـدند

به حُرمت و شرف باغـبان عـشق قسم            به لالـه‌هـای شـهـادت غـرور بخشیدند

چه جای حیرت ما داشت در شب میلاد            اگر که مـلک سلیـمان به مور بخشیدند

بگو به موسی‌عمران ز نور طلعت اوست            اگر که چشمۀ نـوری به طور بخشیدند

ز مـقـدم گـل نـرجـس و آخـرین ساقی            هـزار بــادۀ نـاب طـهــور بـخـشـیـدنـد

دعـا کـنـید بـرای ظـهـور او که به مـا            امـیـد روشـن روز ظـهـور بخـشـیـدنـد

اگر چه از گنه ما ملول و غمگین است            ولی به او دل و جانی صبور بخـشیدند

سـلام ما بـرسـاند به حـضرتش امشب            به هرکه فرصت و فیض حضور بخشیدند

ز یـمن جـلـوۀ مهـدی بود «وفایی» را            اگر که پـرتـو نـوری ز دور بخـشیـدند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ خم یا شراب خطالب کردن اهل بیت شایسته و صحیح نمی باشد

ز آخـرین خُـم سـرشار معـرفـت ما را            هـزار بــادۀ نـاب طـهــور بـخـشـیـدنـد

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : سید‌ هاشم وفائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

شعبان که به صد جلـوه و امیّد رسید            بـر سـیـنـۀ خـلـق نــور امـیـد رسـیـد

در نـیـمـۀ مـه سـتـارگـان می‌گـفـتـنـد            ای مـاه بـیـا، طـلـوع خـورشید رسید


***********************

در جــادۀ انــتــظـار پــابـنـد تــوأیــم            مـدیـون تـو و لـطـف خـداونـد تـوأیم

هـنـگـام ولادت تـو ای چـشـمـۀ نـور            ما تـشـنـۀ یک جـرعـۀ لـبـخـند توأیم

***********************

خـورشیدی و پابـوس شما، مـاه رسد            جـبـریل به عـرض ادب از راه رسد

ای‌کـاش که امسـال به گوش همگـان            از کــعــبــه، انـــا بـــقــیــةالله رســد

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قـسم به آب، به روز نخـستِ پـیـدایِـش            قسم به باد، به طـوفانِ عاصیِ سَرکِش

قسم به خاک، به آن کوه‌های بی‌جنبش            قسم به شعلۀ خورشید، وقت هر تابش


دلـیــل خـلـقـت ربّــانــی جــهــان آمـد

بگو به اهل زمین، صاحبَ الزَّمان آمد

زبان گشودی و تا عرش ذکر «یارب» رفت            قلم به دست گـرفتی، دل مُرَکَّـب رفت

نفس کـشـیدی و بـادصبا، مؤدَّب رفت            دمی که پرده گرفتی ز چهره‌ات، شب رفت

به یُمن طَلعَت رویِ تو می‌کنم خیرات

به آخـرین سـحـرِ آلِ صُبح‌دم صلـوات

نسیم، عطر تو را هر کجاست، می‌جوید            تو آن گُـلـی که زمـانِ بـهـار می‌رویـد

خوشا مشامِ تَری که «وصال» می‌بوید            به قول خواجۀ شیرازمان که می‌گوید:

«به حُسن و خُلق و وَفا کس به یار ما نرسد

به یـارِ یک‌جهـتِ حق‌گـزارِ ما نرسد»

چه یوسفی‌ست که هجرش کشیدنی باشد!            غـم فـراق ظـهـورت چـشـیـدنـی باشد

چِـقَـدر نـاز نـگـاهـت خـریـدنـی بـاشد            عـلـی عـلـیِّ لـب تـو شـنـیـدنـی بـاشـد

به عشق ذکر تو، ذاکر شویم، می‌چسبد

نجـف کـنار تو زائـر شـویم می‌چـسـبد

نیـازِ اهـل یـقـین را شکـوه نـاز، تویی            برای قـبـلـۀ تـوحـیـدیـان نـمـاز، تـویی

دری که سمت خداوند گشته باز، تویی            قسم به بیتِ خدا، فارس الحجـاز تویی

به کعبه تکیه بده صبح روز سروری‌ات

سـرم فـدای دم ذوالـفـقـار  حـیـدری‌ات

تـمـام مـی‌شـود این هـجـر نـاتـمـام آقـا            بـه احـتــرام تـو دنـیـا کـنـد قـیــام آقــا

فــقـیـر سـفـرۀ تـو مـی‌شـوم مـدام آقــا            کـریـم زادۀ نـسـل حـسـن، ســلام؛ آقـا

شبیه جدّ کـریمت، سخاوتت عـلنی‌ست

کرامت تو به قرآن کرامتِ حسنی‌ست

کـلام نـافـذ تو واژه واژه بی‌هـمـتاست            نـگـاه آبـیِ تـو بـی کــرانـۀ دریــاسـت

فقیر کوی تو بودن عروج هرچه گداست            مـحـبت تـو شـبـیـه مـحـبت زهـراست

شبیه فـاطمه پُر دامنه است شوکـت تو

چقدر حضرت زهرایی است خصلت تو

صـدای بـانگ اذانِ چـهـارده معـصوم            تپـش، تپـش، ضربانِ چهـارده معصوم

ای آخـرین جـریـانِ چـهـارده معصوم            عـزیزِ فـاطـمه ‌جانِ چـهـارده معصوم

تویی که منـتـقـم خـون فـاطـمه هـستی

به داسـتـان خـداونـد، خـاتـمـه هـسـتی

برای نـوح، دمت ساحـلی به دریـا شد            مسیـح، ذکـر تو را بُـرد، کـور بینا شد

خــلـیـل بـا مــدد تـو بـلای بـت‌هـا شـد            ولایت تو عصایی به دست موسی شد

شـروع نقـطۀ تـوحـید هر قـیـام، تویی

رسـول‌هـای اولـوالعـزم را امـام تویی

به شعله می‌کشدم آن غـم شـب‌افـروزم            شبیه شمع، سحـرهای هجـر می‌سوزم

هنوز چـشم به فـصل وصال می‌دوزم            تـویـی مُـحـول الاَحـوالِ عـید نوروزم

نــویــد آمــدن تــو پــیــام امّـیــد اسـت

برای شیعه زمان ظهور تو، عید است

برای قـفـل ظـهـورت، کلید بودم کاش            میان لشکر عشق‌ات، شهید بودم کاش

منم همان که به یارش رسید بودم کاش            شبـیه شـیخِ مفـیـدت، مـفـید بـودم کاش

چقـدر دل به هـوس‌ها سپـرد نـوکر تو

به درد فصل ظهورت نخورد نوکر تو

برای دفع بلا هر زمان که لازم هست            به سوی لشکر کـُفـّار صد مهاجم هست

هـنوز سیـنۀ سنـگـین من مقـاوم هست            میان شاهـرگم خـون حاج قاسـم هست

اگرچه رفت علمدار، این علم برجاست

به روی شـانـۀ ما بـیـرق خـدا بالاست

چه سال‌ها که بدون تو بی بهار گذشت            چه هفته‌ها که به ما در فراق یار گذشت

چه روز‌ها که به این عاشق تو زار گذشت            تمام جـمـعۀ عـمرم در انتـظار گذشت

بس است دوریِ از ما، بس است، خسته شدیم

به فاطمه قسم آقا، بس است، خسته شدیم

برای بُردَن نام خوش‌ت دهـان برسان            لبـی بـساز بـرایـم سپـس زبـان برسان

به دست سینه‌زنِ‌ من کمی توان برسان            مرا به کرببلای «حسین جان» برسان

تو را به جان رقـیه، مخـواه غـم بـاشم

فـقـط اجـازه بده اربـعـیـن حـرم بـاشـم

چـقـدر آه کـشـیـدی ز دسـت آن دجّـال            غروب روز دهم طـبق سُـنَّت هر سال

شنیده‌ایم، تو دیدی چه شد در آن گودال            همان دمی که ز گریه تو می‌روی از حال

بـهــم زنـد اثــرِ نــالـۀ تــو هــیــأت را

حسین می‌کِشی و می‌کُشی جماعت را

رسید نیمۀ شعبان، دلم پُر آشوب است            نگاه کن به دلی کز گناه معـیوب است

چقدر گریه به پای فراق مطلوب است            مرا سحر برسانی به جمکران، خوب است

میان مسجـد تو روضـه‌ای به پـا بکنیم

برای مشک عـلـمدار، گـریـه‌ها بکـنیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چقـدر آه کـشـیدی ز دسـت این اقـبـال            غروب روز دهم طـبق سُـنَّت هر سال

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

تـشـنـگـان را سـحاب پیدا شد            رحـمت بـی‌حـسـاب پـیـدا شد

در دل ایـن کــویـــر تــفــیـده            بحـر جـوشـیـد و آب پـیدا شد


چـشـمِ چـشـم‌انـتظارها روشن            روی حـق بـی‌نـقـاب پـیدا شد

در جــمـال مـنــوّرِ یـک مــاه            چـــارده آفــتــاب پــیــدا شــد

هـمـه عـالـم تـراب مـقــدم او            هـیـبـت بــوتــراب پـیــدا شـد

چشمتان روشن ای مسلـمانان            روح اســلام نــاب پـیــدا شـد

اهـل ایــمــان امـانــتــان آمــد
کـه امـــام زمـــانــتـــان آمــد

او همان وجه ذات ذوالمنن است            عالمی را چراغ انجـمن است

او همان کعبۀ وصال خداست            که وجودش مطاف مرد و زن است

نه به بتخانه چون خـلـیل خـدا            او به هر جا بت‌ است، بت‌شکن است

بر لبش دم به دم کلام خداست            با خدا لحظه لحظه هم‌سخن است

گرچه ما دورش از وطن دیدیم            ماه مصر است و یوسف وطن است

هم به دستش زمام مُلک وجود            هم امام تو، هم امـام من است

آفـریـنـش بــود بـه فـرمـانـش
پــدر و مـادرم بـه قــربـانـش

نه زمـین بـاد نه زمـان بی‌تـو            شـده دلـگـیـر آسـمـان بـی‌تــو

ذکر ما در هجـوم ظلم و ستم            گشته «الغوث و الامان» بی‌تو

شـعـلۀ «الفـراق» جای نـفـس            خـیـزد از سـیـنۀ جهـان بی‌تو

نه به گـل هـست چشمِ دیدارم            نه به دل شـوقِ بوستان بی‌تو

دور هم صبح جمعـه‌ها تا کی            جـمع گـردنـد دوسـتان بی‌تو؟

گرچه باشـد چـراغ بـسیارش            مانده تاریک، جمکـران بی‌تو

قـبـر پـنـهـان مــادرت زهــرا            همچـنان مـانده بی‌نشان بی‌تو

تو کـه خـورشـیـد عـالم جانی
تا به
کی پـشـت ابـر پـنـهـانی

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سرم را می‌زنم از بی‌کسی گاهی به درگاهی           نه با خود زادراهی بُردم از دنیا، نه همراهی

اگر زاد رهی دارم، همین اندوه و فریاد است           نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی


غروبی را تداعی می‌کنم با شوق دیدارش           تماشا می‌کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

هلال نیمۀ شعبان رسید و داغ دل نو شد           دعای «آل یاسین» خوانده‌ام با شعر کوتاهی

اگر عصری‌ست، یا صبحی، تو آن عصری، تو آن صبحی           اگر مهری‌ست، یا ماهی، تو آن مهری، تو آن ماهی

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها           یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ریاضی یزدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

دست خدا پردۀ‌ شب را شکافت            صبح شد و نـور خـداونـد تافت

کـبـکـبـۀ مـوکـب سـلطان رسید            مـنـتظـران نـیـمـۀ شعـبان رسید


دسـت خـدا، هـیـمنـۀ ذوالـفـقـار            باز شد از غـیب جهـان آشکـار

ای ز وجــود تـو، وجـود هـمـه            رشحـه‌ای از بـود تو، بـودِ همه

هستی عالم همه از هست توست            خیر دو عالم همه در دست توست

بودِ هـمه از تو و بودِ تو لطـف            غـیبتت از ما و وجودِ تو لطف

واسـطـۀ فـیـض خـدایـی تـویـی            در دو جهان علّت غـایی تـویی

خلـق خـدا را بـه خـدا رهـبـری            نــور دل و دیــدۀ پـیــغـمـبــری

ســیّــدی و قــافــلــه‌ســالار مــا            دسـت خـدایـی و، نـگـهـدار مـا

حجّت حق،قطب زمان، روح دین            نــور خـدا در ظـلـمـات زمـیـن

آیـت کــبــرای خــدای جــهــان            مـهـدی مـوعــود، امــام زمــان

ای زده بـر بـام فـلـک زآگـهـی            بـیــرق تـوحــیـد خـلـیـل‌الـلـهـی

پـرده‌نـشـین و همه جا نـاظـری            غـایبی و در همه جا حـاضری

خیز و ز رخساره بر افکن نقاب            ای خـجـل از سـایـۀ تـو آفـتـاب

پـرده بـرانـداز که بـی روی تو            روز همه شد چو شب مـوی تو

مـا هــمـه دلــدادۀ روی تــوأیـم            خـاک‌ نـشـیـن سـر کـوی تـوأیـم

طبع «ریاضی» که غزل‌خوان توست            خـاک بَـرِ رفعـت ایـوان توست

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

اگرچه غـايبى، امّا حضورِ تو پيداست            چه غيبتى‌ست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست

مقام گلشنِ اشراق، نافـه‌خيز از توست            بلى! شفاعت انسان به رستخيز از توست


تو كيستى كه قـيامت، قيامتِ كـبرا‌ست            تو كيستى كه قـيامت ز قامتت پيداست

تو كيستى كه «يدالله» در تنت جارى‌ست            زبان قاطع شمشير عدل تو كارى‌ ست

نگـاه مـنتـظـرانت هـنوز مـانده به راه            سپـيد شد ز فـراق تو سنگ‌فـرشِ پگاه

خدا به دست تو داده‌ست عدل عالم را            سـپـرده نـيـز به دسـتت حـساب آدم را

ز هرچه هست به گيتى، سرآمدت خوانند            تـويـى كه قـائـم آل محـمـدت خـوانـنـد

ولادتت نه فـقـط آبـرو به شـعـبـان داد            كه در ضميـر تمامى مردگان جان داد

اَلا سـتارۀ مـوعـودِ گـرم و عالـمتـاب!            به دشت تيـرۀ هـستى چو آفـتاب بتـاب

بتـاب و ظلـمت ظلـم زمـانه را بـردار            ز گـرده‌‌هاى بـشـر تـازيـانه را بـردار

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : نعیمه امامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امـشب دلـم هـوای تـو دارد هـوای تو            با اشک و ندبه پُر زده تا سامـرای تو

قَـلْـبِـی لَـكُـمْ مُـسَلِّـمٌ وَ رَأْيِـی لَـكُـمْ تَـبَـعٌ            لبـریـزم از محبت و مهـر و ولای تو


چـشـم‌انـتـظـار آمـدنت مـادری غریب            تا در طـواف کعـبه بپـیـچـد صدای تو

دستی برآر و ذکر فرج را خودت بخوان            چون مستجاب می‌شود امشب دعای تو

اَشکو الِیکَ غربتی؛ آقای من کجاست؟            کی می‌دهـد نـدای فـرج را خـدای تو؟

این چـشـم‌ها لـیـاقـت دیـدارتان نداشت            دردا...! نبـوده چـشـم دلـم مبـتـلای تو

دلگـیـری از سـیاهی پـرونده‌ام، قـبول            شـرمـنـده آمدم که بـیـافـتـم به پـای تو

ما را به حق ساقی عطشان قـبول کن            یـابن الـحـسـن تـمام وجـودم فـدای تـو

با روضه‌هـای فـاطـمـیـه قـد کـشـیده‌ام            در آرزوی این کـه بـمـیـرم بـرای تـو

ای زائر حسین! بگو خیمه‌ات کجاست؟            تا کی بود سکـوت بیـابـان سـرای تو؟

ای‌کاش! دل، اسـیر هـوا و هوس نبود            تـا مـی‌شـدیـم هـم‌سـفـر کــربــلای تـو

در این غروب نیمۀ شعبان شه غریب            هـیأت به پاست گوشۀ قـلـبِ گـدای تو

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

نیمۀ شعبان که می‌آید پُر از جان می‌شوم           شوق باعث می‌شود مانندِ باران می‌شوم
مانده‌ام شادی کنم یا ناله از هجران کـنم           بینِ این خوف و رجا بدجور حیران می‌شوم


دردمـنـدم دردمـنـدم دردمـنـدم دردمـنـد           با نگـاهِ مـهـدیِ موعـود درمان می‌شوم

در شـبِ مـیـلادِ مـنـجـیِ تـمـامِ کـائـنات           مـات و مبهـوتِ کلامُ الله قـرآن می‌شوم
کاش می‌شد سامرا باشم به دور از حاشیه           دور از شهرِ تولّد پُر ز هجران می‌شوم
جـشـن می‌گـیـرم به امیّـدِ نـگـاهِ فـاطمه
گاه می‌سـوزم در این اثـنـا ز آهِ فاطـمه
می‌روم ساکن شوم در محضرِ یک دلبری           می‌روم تبریک گویم بر امامِ عـسکری
از افق سر زد جمالِ فاطمی طلعت ز مهر           دلبری دارم پُر از الطاف و ذوقِ مادری
آخـرین حجّـت شده هـمـنامِ خـتـم الانبیا           در وجودش هست آثاری پُر از پیغمبری
ارثِ این آقاست قطعاً ذوالفـقارِ مرتضا           جلوه‌گر خواهد شد این سرور تماماً حیدری
حـامی مستـضعـفـان و عـزّتِ اهلِ وفـا           هر ز پا افـتاده‌ای را می‌کـند او یـاوری
جشن می‌گـیرم به امـیّد ظهـورِ حضرتش
تکیه کردم بر نگاه و بر وفا و غیرتش
زادۀ نرگـس جهـانی را گـلستان می‌کند           غنچۀ لب‌های دنیا را چه خندان می‌کند
با طلوعِ نورِ رویش ظلمت از عالم پرید           خالِ مشگین‌اش دو دنیا را چه چراغان می‌کند
گفـتنِ ذکرش ثواب است و یقـیناً نامِ او           قـلب‌های خـسته را لبـریزِ ایمان می‌کند
آمده فـرزندِ حـیدر آن کسی که با دمش           سفره‌های خالیِ هر شیعه پُر نان می‌کند
آخرش با یکِ طلـوعِ ناگهـانی جمعه‌ای           عالمی را غرق شادی و ثنا خوان می‌کند
با ظهورش زندگی را هدیه می‌بخشد به ما
می‌رود بعد از مدینه خسته جان تا کربلا
دردهـا را بـاز درمـان می‌دهـد بی‌ادّعـا           کارها را خـوب سامـان می‌دهد بی‌ادّعا
می‌رسد تندیسِ اخلاص و رهایی می‌دهد           تک تکِ افراد را جان می دهد بی‌ادّعا
می‌رسد یک روز با حال و هوای حیدری           حسّ و حالی را دو چندان می‌دهد بی‌ادّعا
کـیـنـه‌هـا را مـی‌زدایـد از دلِ اهـلِ ولا           لطفِ بی‌حـدّ و فـراوان می‌دهـد بی‌ادّعا
می‌کند احـیا همه دل مردگان را با نگاه           در حـقیـقت با نگه جان می‌دهد بی‌ادّعا
می‌رسد یک روز با الطافِ خاصِ داوری
می‌کـند دل‌های مـردم سـراسـر مـادری

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

نیمۀ شعبان که می‌آید پُر از جان می‌شوم           شوق باعث می‌شود مانندِ باران می‌شود
مانده‌ام شادی کنم یا ناله از هجران کشم           بینِ این خوف و رجا بدجور حیران می‌شوم

جشن می‌گیرم به امیّدی ظهورِ حضرتش           تکیه کردم بر نگاه و بر وفا و غیرتش

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

عـیـدمـان آغـاز شد، آمـد بـهـارِ واقـعی           دل به آرامش رسید از این قرارِ واقعی
ماه رؤیت شد در آغوش امام عسکری           دل شد امشب صاحبِ دلدار و یارِ واقعی


پر شد از عطـر گل نرگـس تمام سامرا           تـا بـه دنــیـا آمـد آن امــیـدوارِ واقـعـی
نا امید از من نشد، بخشید و با لبخند گفت           می‌شـود یـکـروز آخـر افـتـخـارِ واقعی
حیفِ قلبم را که بسپارم به دست این و آن           شـد أبـاصـالـح بـرای من نـگـارِ واقعی
نیمۀشعبان رسید و وای بر من! برنگشت           اسم و رسمم باز هم شد شرمسارِ واقعی
جشن میـلادش کنار کعبه می‌شد دیدنی           انـتـظـارم بـود اگر یک انتـظـارِ واقعی
تـوبـه‌هـایم با دعـای عـهـد بـالا می‌رود           می‌دهم جان پایِ این قول و قرارِ واقعی
عــاقـبـت مـی‌آیـد و والـلّـهْ دارد لــذتـی           در کنارش زندگی در روزگارِ واقعی!

: امتیاز

مناجات نیمه شعبان با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌نشینم گوشه‌ای و آهِ حسرت می‌کشم           گوشه‌چشمی از تو را عمریست منّت می‌کشم

از ازل «قالوا بلی» گـفتم برای دیدنت           سال‌ها بر دوش خود بارِ امانت می‌کشم


مهزیارت بی‌تو شد آواره! امّا بی‌تو من           این نفس‌هایِ کذایی را چه راحت می‌کشم!

خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز           ناز چشمان تو را محض عبادت می‌کشم

عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست           اینچنین در وادیِ عصیان اسارت می‌کشم

تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم           روز و شب بر لوح دل نقشِ شهادت می‌کشم

در خـیالاتـم تجـسّم می‌کـنم رویِ تو را           رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت می‌کشم

باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم           نیمۀ شعـبان که می‌آید خجالت می‌کشم!

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : قطعه

عالم سراپا نور شد، شمس و قمر مستور شد           تابید انـوار خدا، بر سامرا و بر زمین
اندر سرای عسکری، آمد زنسل حیدری           مولود زیبا منظری، براو هزاران آفرین


میلاد آن جان جهان، باشد بهار عاشفان           گنجینه خلقت شده، تکمیل با دُرّی ثمین
بالا چراغانی شده، هنگام مهمانی شده           آمد به عرش کبریا، قنداقه آن مه جبین
عطر بهشتی حس شود، از دامن نرگس شود           فـرهادها را آمده، شیرین مثال انگـبین
از بهر این عالی نسب، افلاکیان غرق طرب           بهـر خـداونـد جـهـان، آمد ولی آخرین
ماه درخشان آمده، سلطان خوبان آمده           آمد سرور بیکران، اندر قلوب مؤمنین
باشد فرعون زمان، اندر پی آن جانِ جان           غائب شد از هر دیده ای، آن مقتدای اهل دین
موعـود قـرآنی بود، اوج مسلمانی بود           در ظلمت ظلم جهان، شمس الضحی، حبل المتین
میلاد او روز خدا، شادان به جنّت مصطفی           برشیعیان مرتضی، زیباترین، زیباترین
او ماه نـاپـیدا بود، روشنگـر دل‌ها بود           با یوسف زهرا شود، فردای عالم بهترین
پیـوسته بر لبهـای ما، این معـزالاولـیا           بنما ظهور ای مقتدا، آقا، مذل الظالمین

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سرمای دی گذشته، بهاران رسیده است            شبهای سخت هجر به پایان رسیده است
تـاریخ انـقـضـای مکـاتـب فـرا رسـیـد            دوران حـاکـمـیّت قـرآن رسـیـده است


درهای آسمان به دو عـالـم گشوده شد            وقت نـزول سـورۀ باران رسیده است

« أمًّ یُـجـیب» اهـل دعـا کـارگـر شده            هر درد بی‌دوا پی درمان رسیده است
شادی کـنـید نیـمـۀ شـعـبـان رسـیـده و            روز به غم نشستن شیطان رسیده است
آمــد خــلاصــۀ هـمـۀ انــبــیــاء قــبـل            موسی، خلیل، نوح، سلیمان رسیده است
منجی قـدم گـذاشته بر خاک این زمین            احیـاگـر معـارف ایـمـان رسیـده است
مـژده، امـید آخـر مستـضـعـفـان رسید            مشکل‌گـشای عـالم امکان رسیده است
با شـوکـت مـحـمـد و با هـیـبت عـلـی            آئـیــنـۀ تـجـلـیّ یــزدان رسـیـده اسـت
بـین قـلـوب غـم‌زده دیـدم سـرور بـود            گویی مراد قـلب پـریشان رسیده است
شادی به خانۀ فـقرا سر زده است باز            در سفره‌های خالی شان نان رسیده است
پای «جـواز نـوکـری» بچـه شیعـه‌ها            امضای لطف صاحب دوران رسیده است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

در صحـن طبعم واژه‌ها هم بی‌قرارند            انگـار حسّ و حال شعـری تازه دارند
وقتی که حرف از مُنتَظَر شد بغض کردند            گفتند یک عمر است که چشم انتظارند


بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار            تـا ابــرهـای کـاغـذی قــدری بـبـارنـد
دیـدم کـمال هـم‌نـشـیـنـی هم اثـر کـرد            کاغـذ؛ قـلم؛ واژه؛ به حال من دچارند
تسبـیحی از جنس هِجاها ساخـتم چون            دیـدم تـمـام حـرف‌ها لـحـظـه شـمارند
پـس بی‌درنـگ از دلـبرِ دلخـواه گـفـتم
یک یا عـلـی هم بـعـدِ بـسـم الله گـفـتـم
سُستم ولی از عشق، محکـم می‌نویسم            از عرش می‌گویند و من هم می‌نویسم
در آیـنـه‌بـنـدان صـیـقـل خـوردۀ شعـر            با چـشمِ طبـعـم هر چه دیـدم می‌نویسم
قـنداقـه‌ای در دستِ نوری می‌درخشید            پس دارم از خـورشـید عـالم می‌نویسم
از قـطـره ‌اشکِ شـوقِ بابـایی خـدایی            از خـنـده‌هـای آب زمــزم مـی‌نـویـسـم
آنـقـدر مـحـوم که قـلـم از دسـتـم افـتاد            پس بـیـشتر می‌بـیـنـم و کم می‌نـویـسم
از روی دستِ شـاعـرِ مـطـلـق نوشـتم            گـفـتـند جـاءالعـشق، جـاء‌الحـق نوشتم
آمـد کـسـی کـه بـا هـمـه تـوفـیـر دارد
او که نگـاهـش لـطفِ عـالـم‌گـیر دارد
آمـــد طــبــیــب حــاذق دردِ جــدایــی            هـر چـند که دردِ غـمـش واگـیـر دارد
گـفـتـند «اَشِدّاءُ‌عَـلیَ‌الْکُـفّـار» هر چند            در دست او شـمـشیـر هم تـدبیـر دارد
مانند جـدش چـشم او حُر آفـرین است            از بـس نـگــاه نــافــذش تـاثــیـر دارد
با اینکه او در مهـربانی بی‌نظیر است            امـا بــرای دشـمـنـش شـمـشــیـر دارد
آمد کسی که در زمستان هم بهار است

او وارث اصلـی تـیـغ ذوالـفـقـار است
بـاید که ما هم در سپـاهـش یـار باشیم            اما نه اینـکه روی دوشـش بـار باشـیم
باید بصیرت داشت و از حق سخن گفت            صـفـین اگر تـکـرار شد عـمـّار باشیم
بـاید که پـای عـشـق، تـا آخـر بـمـانـیم            یـا پـای دارش مــیــثـم تـمّــار بـاشـیـم
وقـتی که آمد گـفـت وقت انتـقـام است            باید خـروشِ غـیـرت مـخـتـار بـاشـیـم
بــایـد بــرای یـا لَـثـارات الـحـسـیـنـش            از بغضِ خونخواهی حق سرشار باشیم
بـاید فـدک را از سـقـیـفه پس بگـیـریم
حـق عـلـی را از خـلیـفـه پس بگـیریم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

باز دل، چـلّه‌نـشـین حـرمِ راز شده‌ست           مرغ شب، با نفس صبح هم‌آواز شده‌ست
باز با دست سحر، پنجره‌ها باز شده‌ست           باز فصلِ سفـرِ چـلچـله آغـاز شده‌ست


با نـسیـمی که به دل‌جـویـی من می‌آیـد
باز عـطر گـل نـرگـس ز چـمن می‌آید

این گـل لالـه، که زیـبـایی بی‌حـدّ دارد           در چـمـن تـازگی و لطـف مجـدّد دارد
نکـهـت فـاطـمـه و عـطر محـمّـد دارد           آفـریـنش به لبـش، ذکر خوش‌آمد دارد

این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت
هر که دیدش، «زَهَقَ الباطِلُ و جاءَ الحَق» گفت

جلوۀ « وَالقمر» و آیت « وَالعصر» آمد           رحـمت واسـعۀ بی‌حد و بی‌حـصر آمد
فـتح نزدیک شد و، زمـزمۀ نـصر آمد           کـارفـرمای دو عـالـم، ولیِ‌ عـصر آمد

گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست
زادروز پسرش هست، ولی عیدی نیست

چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست           داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست
کی شود پرده به یک سو رود از چهرۀ دوست           »آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست«

عید روزی‌ست، که بارد به جهان ابرِ کَرم
مـصلح کـل بـزند تکـیه به دیـوارِ حرم

عید روزی‌ست، که آفاق گلِ نور شود           از جهـان، سـایۀ بیـدادگـران دور شود
روز نابودی تزویر و زر و زور شود           یعنی از پرتو موسی، همه جا طور شود

عـید روزی‌ست، که آفـاق منـوّر گردد
باغ سـرسـبـز شود، باز ورق برگـردد

عید روزی‌ست، که دل‌ها شود از غصه جدا           روز آغـاز ثـمـربـخـشـی خـون شـهـدا
برسد پـرتـو روشـنگـر مصبـاح هـدی           تکـیه بر کعـبه زنـد منـتـقـم خـون خـدا

بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش
دولت عـدل شـود، دولـت عـالـم‌گـیرش

عید روزی‌ست، که با عشق، هماهنگ شود           عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود
نرم، چون آب، دلِ سخت‌تر از سنگ شود           باغ سرسبز و نشاط‌ آور و گل‌رنگ شود

عید روزی‌ست، که ایمان و امان تازه شود
یک چمن لالۀ پرپر شده، شیرازه شود

ای که جبریل امین، پیک پیام‌آور توست           ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست
سرمۀ چشم ملائک، همه خاک در توست           چشم بر راه ظهورت به خدا، مادر توست

تو بـیا! تا غـم عـالم، هـمه از دل برود
کشتی از دامن توفان، سوی ساحل برود

: امتیاز